گروه ایرنا زندگی - در دنیای پرشتاب امروز، جایی که هر روز از گوشه و کنار اخبار زندگیهای مجلل و نمایشهای پر زرقوبرق میآید، یک تغییر جدید در حال شکلگیری است. در حالی که بسیاری از جوانان به دنبال دستیابی به یک زندگی پر از تجملات هستند، برخی از زوجهای جوان تصمیم گرفتهاند مسیر متفاوتی را بروند؛ مسیری که در آن، سادگی و حقیقت زندگی جایگزین نمایشهای سطحی و مادی شده است. این زوجها بهجای سرمایهگذاری در ظاهر و مراسمات پرهزینه، بر روی روابط، همدلی و رشد مشترک تأکید کردهاند.
در این گزارش، داستانهای الهامبخش چند زوج جوان را میخوانید که تصمیم گرفتند از همان ابتدا، زندگی مشترکشان را با تمرکز بر روی عشق، همکاری و آرامش شروع کنند. این زوجها نشان دادهاند که خوشبختی در سادگی است، نه در چشم و همچشمیها.
شروعی ساده، اما پر از امید
در روزگاری که وابستگی به خانواده برای شروع زندگی مشترک، امری طبیعی به نظر میرسید، امیر و فاطمه تصمیم گرفتند مسیر متفاوتی را انتخاب کنند. هر دو متولد سال ۱۳۶۷ بودند؛ امیر، پسری از خانوادهای مرفه در تهران، و فاطمه، دختری مستقل و پر از آرزوهای بزرگ. آنها در سال ۱۳۹۶، پیمان ازدواج بستند، اما چیزی که این ازدواج را متمایز میکرد، تصمیمشان برای ساختن زندگی بدون پشتوانه مالی خانوادهها بود.
در ابتدای زندگی، امیر و فاطمه تصمیم گرفتند به جای تکیه بر داراییهای خانواده، با تلاش خودشان زندگی را بسازند. برای کاهش هزینهها، چند ماه اول را در خانه پدری امیر گذراندند.
پس از مدتی، آنها توانستند خانهای کوچک در سیدخندان اجاره کنند. اگرچه این خانه از نظر اندازه کوچک بود، اما برای امیر و فاطمه، سرشار از عشق و امید بود. در این خانه، آنها طعم واقعی استقلال را چشیدند و پایههای زندگیشان را محکمتر کردند.
پس از چند سال، با تلاشهای خستگیناپذیر، امیر و فاطمه توانستند خانهای در پردیس خریداری کنند. این موفقیت، نتیجهی سالها صبوری، عشق و همدلی بود. امروز، آنها صاحب یک فرزند هستند که روشنایی جدیدی به زندگیشان بخشیده است.
داستان امیر و فاطمه، یادآوری میکند که عشق واقعی، در سایه تعهد و تلاش مشترک رشد میکند. استقلال، هرچند دشوار، طعمی شیرینتر از هر موفقیت آمادهای دارد.
جشن عشق در یک کافه کوچک
نگار و آرش، هر دو متولد دهه هفتاد، در یک پروژه معماری دانشگاهی با هم آشنا شدند. عشق به هنر، سادگی، و ساختن چیزی از هیچ، آنها را به هم نزدیکتر کرد. وقتی تصمیم به ازدواج گرفتند، میدانستند نمیخواهند مراسمشان زیر بار وام یا قرض برگزار شود.
روز ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰، عقدشان را در یک کافه کوچک در مرکز تهران جشن گرفتند. آرش میگوید: «کافهای که انتخاب کردیم، همانجایی بود که بارها درباره پروژههای مشترک دانشگاهیمان حرف میزدیم. دلمان میخواست حس رفاقت و خاطرات مشترکمان در جشن هم زنده باشد.»
سفره عقدشان یک میز چوبی بود که نگار خودش تزئین کرده بود؛ با گلدانهای کوچک سفالی که خودش ساخته بود، قرآن پدربزرگش، و شمعهایی که آرش دستساز کرده بود.
مهمانانشان فقط خانوادهها و چند دوست نزدیک بودند. غذاها ساده بودند: پیتزا و سالادهایی که از منوی همان کافه سفارش داده شده بود و طعمی دلپذیر داشت. حالا، آنها در یک خانه کوچک ۴۰ متری زندگی میکنند که خودشان دکور کردهاند. آرش میگوید: «زندگیمان ساده است، اما هر روز حس میکنیم چیزی داریم که هیچ ثروتی نمیتواند بخرد.»
زندگی در ۴۰ متر عشق
احمد و مهدیه، زوجی ۳۷ و ۳۵ ساله، در سال ۱۳۹۹ تصمیم گرفتند زندگی مشترک خود را ساده، اما پر از عشق و معنا آغاز کنند. آنها باور داشتند که خوشبختی در سادگی و صمیمیت است، نه در تجملات و هزینههای گزاف.
این زوج، برخلاف رسم معمول، از برگزاری مراسم عروسی صرفنظر کردند. بهجای آن، تنها با پوشیدن لباس عروس و داماد به یک آتلیه کوچک رفتند و چند عکس یادگاری گرفتند تا خاطره آغاز زندگیشان ثبت شود. سپس تصمیم گرفتند شادی زندگیشان را به شیوهای متفاوت با اقوام نزدیک به اشتراک بگذارند.
خانه کوچک ۴۰ متری آنها گنجایش پذیرایی از همه اقوام در یک شب را نداشت. بنابراین، احمد و مهدیه برنامهای خلاقانه ترتیب دادند: هر ماه یکی از گروههای خانوادگی را دعوت میکردند. یک ماه، خالهها و داییها، ماه بعد عمهها و عموها، و به همین ترتیب دوستان نزدیک. هر بار، با یک شام ساده و صمیمی که با عشق آماده کرده بودند، فضای خانهشان پر از خنده و شادی میشد.
جهیزیه این زوج هم داستان جالبی داشت. آنها بهجای آنکه یک نفر همه هزینهها را بر دوش بکشد، با هم برنامهریزی کردند و بهصورت مشترک هر آنچه برای یک زندگی ساده و آرام نیاز داشتند، تهیه کردند. از یخچال گرفته تا قابلمههای آشپزخانه، هر چیزی که میخریدند، نمادی از تلاش و مشارکتشان بود. مهدیه میگفت: «وقتی با احمد برای خرید جهیزیه به بازار میرفتیم، احساس میکردم همه چیز بیشتر از وسایل، نشاندهنده همکاری و عشق ماست.»
زندگی آنها در همان خانه کوچک آغاز شد. فضایی ساده با چیدمانی صمیمی که گرمای عشق در آن موج میزد. احمد و مهدیه با خنده میگفتند: «خانه ۴۰ متری ما برای دو قلب عاشق، بهاندازه یک کاخ جا دارد!»
این زوج امروز نیز با همان سادگی و عشق به زندگیشان ادامه میدهند. احمد و مهدیه با انتخابی متفاوت، نشان دادند که خوشبختی در برگزاری مراسم پرزرقوبرق یا خانههای بزرگ نیست، بلکه در صمیمیت، همکاری و همراهی بیقیدوشرط در کنار همدیگر است.
زندگی مشترک به دور از فشارهای اجتماعی
کیمیا و رضا زوج جوان ۲۷ و ۳۰ سالهای هستند که در سال ۱۳۹۷ زندگی مشترکشان را آغاز کردند. آنها داستانی متفاوت دارند؛ داستانی که در آن اصرار به چشم و همچشمی و فشارهای اجتماعی را کنار گذاشتند و انتخاب کردند که زندگی را با آرامش و به دور از توقعات غیرضروری شروع کنند. به جای صرف هزینههای گزاف برای یک عروسی لاکچری و تهیه جهیزیهای پر زرق و برق، تصمیم گرفتند با هم پولشان را روی هم بگذارند و خانهای ۴۰ متری خریدند.
کیمیا با لبخندی میگوید: «ما معتقدیم زندگی مشترک باید همه چیزش مشترک باشد. نه اینکه همیشه در فکر این باشیم که این خانه داماد است و جهیزیه مال عروس. این تفکر دیگر برای ما مناسب نیست. ما میخواستیم با آرامش زندگی را شروع کنیم و نه اینکه از همان ابتدا درگیر مقایسهها و حرف مردم شویم. اگر بخواهیم زندگیمان را بر اساس چشم و همچشمیها بسازیم، همیشه باید در برابر انتقادها و مقایسهها تسلیم شویم.»
رضا نیز تأکید میکند: «در خرید خانه مشترک، تمام تلاشمان این بود که چیزی بخریم که برای آغاز زندگی مشترکمان کافی باشد. نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک، بلکه جایی که بتوانیم در آن با هم رشد کنیم. برای جهیزیه هم همینطور عمل کردیم، فقط آنچه که ضروری بود تهیه کردیم و بقیه چیزها را به مرور زمان خریدیم.»
آنها حتی مبلمان و وسایل غیرضروری مانند ماکرویو و لوازم تزئینی را از لیست خریدشان کنار گذاشتند. کیمیا میگوید: «احساس میکنیم بدون این چیزها هم میتوان زندگی کرد. در نهایت، مهم این است که با هم بودن و محبت بینمان را داشته باشیم، نه اینکه درگیر چیزهای مادی باشیم.»
این زوجهای جوان، به سادگی و با درک عمیق از نیازهای واقعی زندگی مشترک، نشان دادند که میتوان بدون فشارهای اجتماعی و تظاهر به موفقیتهای کاذب، در آرامش زندگی کرد. برای آنها، بزرگترین ثروت زندگی مشترکشان، نه در وسایل و جواهرات، بلکه در محبت، تفاهم و انتخابهای درست است.
نظر شما