از دو روز قبلش همه جا خبر می‌آمد. از مسجد محل و مساجدی که در آنها رفت و آمد داریم گرفته تا هر جای دیگری که جمعی از دلسوزان انقلاب به بهانه «بسیجی بودن» دور هم جمع می‌شوند. خبرش آمد و به گوشم رسید و همین شد که «امروز به میدان آمدند.»

گروه ایرنا زندگی – شاید بیدار شدن صبح زود آن هم در یک روز تعطیل مثل جمعه برای خیلی ها سخت باشد. برای مرد خانه که هر روز صبح و شب از خانه دل می‌کند و برای نان حلالی که سر سفره‌شان بگذارد تا پاسی از شب مشغول فعالیت است. برای زنی که بیرون از منزل تمام امیدش را در خود جمع می‌کند و به انرژی تبدیل می‌کند که وقتی به منزل برمیگردد، مدیریت خانه را در دستانش بگیرد و نشاط و سرزندگی این سقف پر از مهر را بیشتر از پیش به اعضای خانواده یادآور شود. نوجوانی که تا نزدیک نیمه‌های شب گوشی یا لب تاب در دستش میچرخیده و فضای مجازی را در کنار درس‌هایش رصد می‌کرده و با دوستانش در مورد اتفاقات گذشته و آینده گپ زده است. کودکی که هر روزِ هفته را از بیداری صبح زود و رفتن به مدرسه غر زده و امید به خواب صبحگاهی‌اش برای امروز بوده است.

رویداد امروز

از همه طرف آدم می‌آمد. از جنوب، خیابان حافظ را بالا می‌رفتم و آقایانی که لباس‌های متحدالشکل به تن داشتند و پرچم‌هایی که در برق آفتابِ صبحِ زود خودنمایی می کردند را میدیدم. بانوانی که سربند یازهرا سلام الله علیها به سر داشتند هم کنار خیابان دست جمعی به سمت چهارراه ولیعصر تهران در حرکت بودند.

انصافا خمیازه رهایم نمی‌کرد. ته دلم می گفتم: «حالا از چهارتا عکس و فیلمی که به دستت می‌رسید، می توانستی ببینی که چه خبر است دیگر. بیکار بودی که خودت را خسته کردی؟» اما فایده نداشت، دیگر من وسط خیابان انقلاب تهران و جایی پر از جمعیت بودم.

مغازه‌ها یکی درمیان بسته بودند. نمی‌دانم کفش فروشی چرا باید این ساعت باز باشد؟ فروشگاه مواد غذایی هم اگر برای هر بار و هر زمانِ باز بودنش توجیه داشته باشد، الان که بیکار است. این را از دست به سینه ایستادن آقایان فروشنده و نگاه مات و مبهوتشان به جمعیت حاضر در خیابان میتوان فهمید. شاید منتظرند که حالا که «ساندیسی بین جمعیت پخش نمی‌شود، مردم برای خریدش به آنها مراجعه کنند. حالا چشمم به یک تصویر خشک شد. چقدر جای او خالیست. 

خیابان منتهی به آزادی

از قبل از میدان فردوسی که به سمت میدان انقلاب بیاییم، تمام مسیر چهار خط است. دو خط مرکزی، مسیر رفت و برگشت خط ویژه اتوبوس است و دو خط کناری مربوط به رفت و برگشت خودروهای عادی. جمعیت به سمت چهارراه ولیعصر که میعادگاهشان است حرکت می‌کند. روی جدول‌های مرکز خیابان و مخالف جهت این سیل خروشان ایستادم و فقط نگاه می‌کردم. آنها هم از کنارم شعارگویان رد می‌شدند.

بانوان امروز

سمت راستم بانوان و سمت چپ آقایان مسیر را طی می‌کردند. اما انصافا بیشتربودن تراکم جمعیت بانوان را نمی‌توانم اعتراف نکنم. بانوان خیلی بیشتر از آقایان هستند. یاد صحبت حاج حسین یکتا افتادم که در جریانات اخیرِ حمایت مردم از حزب الله لبنان که در لبیک به حکم فرض رهبر عزیزمان میدان دار بودند گفتند: «در این جهاد، بانوان پیشتاز بودند و از آقایان هم حتی جلو زدند.» راست می گفت. در همه میدان های حضور مردم، در جمهوری اسلامی، بانوان به ظاهر نشانی از خود نمی گذارند. شاید هم به این دلیل است که اگر کم و کیف حضور بانوان را خودشان روایت نکنند، حرف از آنان در حرفها خیلی کم است. اما حالا که دوربین ها در کنار چشم‌ها دارند این لحظات را ثبت می‌کنند دیگر نمی‌شود این حضور چشمگیر را انکار کرد. این لحظات نه فقط در ذهن من و تمام حضار ثبت شده است، بلکه در تمام دوربین‌هایی که به تعداد آدمها و عکاس‌ها و خبرنگارها وجود دارد، ثبت خواهد شد.

حضورهای امروز

این دوربین‌ها حضور همه را ثبت کرد. حضور زنان و مردان، حضور بابابزرگ‌ها و مامان بزرگ‌هایی که خودشان در مبارزات قبل از انقلاب هم بودند را، حضور مادربزرگ‌ها و پدربزرگهای جوانتری که در دوران دفاع مقدس پشت و جلوی میدان بودند را، حضور پدرها و مادرهایی که این روزها در سنگرهای مختلف سیاسی و اجتماعی و علمی و فرهنگی و اقتصادی و ... وسط معرکه‌اند را، حضور نسل جوانی که در حال ساختن خود به ساختن فردای خود و فردای وطن خود هم می‌اندیشند را، حضور کودکانی که نسل آلفا و  بتای انقلابند و قرار است پیام بابابزرگها و مامان بزرگها را به آیندگانی برسانند که امروز را ندیده‌اند و نخواهند دید را.

دیده‌های امروز

ته دلم باور دارم که دیدن این چیزها چشم سر نمی خواهد، چون بزرگی رویداد امروز را تمام دوربین‌ها و خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها و انسان رسانه‌ها و چشم‌های حاضر در میدان مخابره کردند. هر پیامرسانی را که باز کنیم، همه شبکه‌های اجتماعی را که ببینیم، در تمام خبرگزاری‌ها و در روزنامه‌ها، صدای بلند حضور ۱۱۰‌هزار نفری بسیجیان تهرانی در خیابان انقلاب تهران پیچیده است. اما اگر کسی این‌ها را نمی خواهد ببیند دیگر نمی توان کاری کرد. خواب را می توان بیدار کرد و خودخواب‌زده را نمی توان.

داشته‌های امروز

با دیدن اتفاق امروز از داشته‌هایم دلم قرص شد. از داشتن همرزمان جهادی‌ام، از داشتن مردان غیور و پای کار میدانی که در همین شهر و دیار زندگی می‌کنند، از داشتن خواهرانی که در همه عرصه‌های حساس روزگار چه در صحنه و چه پشت صحنه به خوبی حضور دارند و خیلی جاها هم پیشتاز بودنشان ثابت شده است دلم قرص شد.

امروز از داشتن نسل جوان و نوجوانمان جور دیگری دل قرص شدم. شاید بزرگترین سرمایه‌ای که این روزها به داشتنشان باید ببالیم همین‌هااند. نوجوانانی که در روزگار جنگ شناختی و جنگ روایت‌ها، در گیرودار روایتهای درست و غلط، فیک و دیپ فیک، انتخابشان این نقطه از جغرافیا و این بخش از تاریخ بوده است. فضای هجمه‌های فرهنگی در رسانه‌ها برای این نسل آن قدر قوی و جذاب بوده و هست که بدون اغراق باید گفت: «احسنت به خانواده‌ای که این نوجوانان در خانه‌اش تنفس کرده و رشد یافته و او را در این دریای بزرگ یار و یاور بوده و همراه!»

هوا سرد است. این را از دولایه پتویی که دور کودک هشت نه ماهه که داخل کالسکه خوابیده است، دیدم و فهمیدم. چه کالسکه‌ها که پرچم جبهه مقاومت‌ها را روی خود استوار نگهداشته‌اند و برای آینده ما که «امت واحده اسلامی» خواهیم بود از این روزها خود را مجهز به سلاح ایمان و باور می‌کنند. راکبین این کالسکه‌ها در مسیر (اگر بیدار بودند) پرچم در دستانشان را می‌چرخاندند و با اطرافیانشان تعامل می کردند. میخندیدند و از انرژی خوب فضا لذت می‌بردند. نوزادی بهترین آغوش جهان را در وجودش حس می کرد و شیرین‌ترین حس را در کنار این رویداد داشت در لوح خاطرات زندگی‌اش نقاشی می کرد.

نتیجه امروز

عقربه‌های ساعت را نفهمیدم چطور دوید و دوید تا همین چند تصویری که از برش کوچکی از این رویداد بزرگ دیدم، اما ساعت ۱۱:۳۰ را نشان می‌داد. عدد آدمها از دستم در رفت. به چهارراه ولیعصر نرسیدم اما می دانم که ادامه این مسیر به ولیعصر(عج) می‌رسد. همین که از هر قشری، مهندس و کارگر و معلم و ورزشکار از زن و مردش، پیر و جوانش در این جمعیت هستند برایم دلگرمی است. دلگرمم که با همین نگاه و با همین فرمان آینده‌ای از این خاک تضمین است که خیلی‌ها چشم دیدنش را ندارند. آینده‌ای که این جمع با چنگ زدن به ریسمان الهی و توسل به چهارده چشمه نور عصمت و لبیک به فرمان رهبر عزیز انقلاب، قرار است با همین اتحاد رقم بزنند و برای دنیای بدون جنگ و شیرینی عصر ظهور تلاش کنند.

امروز تمام شد اما این روزها ادامه دارد..