اسمش را گذاشته‌ایم مریم اما اسم واقعی او این نیست. مریم 48 ‌سال دارد و 15 سال است روی تاکسی کار می‌کند و بعد از سال‌های سخت و مشقت باری که گذرانده حالا به قول خودش به اندک آرامشی در زندگی رسیده است.‌ او در میان راننده‌های زن بیشترین تعداد سفر را در تاکسی آنلاین انجام داده و و یکی از دلایلی که این شغل را دوست دارد این است که به قول خودش آقا بالا سر ندارد و هر وقت که بخواهد کار می‌کند و هر وقت که بخواهد نه. می‌گوید:« اختیار دست خودم است و اینکه کارفرما ندارم برایم خیلی مهم است.»

او وقتی کار روی تاکسی را شروع کرد که موقعیت مالی و خانوادگی‌اش بی سروسامان شده بود. می‌گوید:« من دو پسر دارم یکی 28 سال دارد که ازدواج کرده و دیگری 19 ساله است.» سال 68 ازدواج کرده و تمام خاطرات آن روزها را خوب به یاد دارد. از روزهای اول زندگی‌اش می‌گوید. از زمانی که همسرش حتی به او اجازه بیرون رفتن از خانه را نمی‌داد، وضع مالی‌شان خوب بود و مریم هم نیازی نداشت که بیرون از خانه کار کند. چند سال گذشت و زندگی روی دیگرش را به مریم و شوهرش نشان داد. شوهر مریم ورشکست شد و به زندان افتاد و او مجبور شد خرج خانه و بچه‌ها را تامین کند. یک روز در میانه آن روزهای سخت و تلخ یک آگهی جذب راننده دید و با خودش گفت من باید به هر قیمتی کاری پیدا کنم: «پسرم خیلی مریض بود و سیستم دفاعی بدنش ضعیف شده بود. می‌خواستم شغل و درآمدی داشته باشم تا به درمان پسرم برسم. می‌گفتم من اگر بروم و راننده شوم هم من را بیمه تامین اجتماعی می‌کنند و هم می‌توانم هزینه درمان پسرم را بدهم. می‌توانستم راننده شخصی باشم. اما آن کار بیمه نداشت. امنیت و وجهه کار روی تاکسی رسمی را هم نداشت. کار روی تاکسی انتخاب خودم بود. هیچ کسی به من نگفت تو بیا برو و روی تاکسی کار کن.

‌آن موقع سال 85 یک پراید به قیمت 11 میلیون تومان به طور قسطی خریدم و کارم را شروع کردم. تا سال 96 که ماشین پژوی جدیدم را گرفتم و هنوز دارم کار می‌کنم. درآمدم بد نیست. اما مخارج زیاد است. برای همین روی سرویس مدرسه هم کار می‌کنم. کل درآمد آن را می‌گذارم برای اجاره خانه و قسط تعویض ماشین. حدود دو میلیون تومان می‌شود. با درآمد جابه جایی مسافر در شهر هم خرج خانه را می‌دهم. »

پسرم گفت نزدیک مدرسه نیا دنبالم

 مریم از روزهایی تعریف می‌کند که هنوز بچه‌هایش به شغل مادرشان عادت نداشتند و به نوعی دلشان نمی‌خواست بگویند که مادرشان راننده تاکسی است. می‌گوید:« بچه کوچکم مدرسه‌اش در ستارخان بود و می‌گفت مامان هر وقت می‌آیی دنبالم ماشینت را دوتا کوچه پایین‌تر پارک کن. حس خوبی نداشت. بعد از مدت‌ها برایشان عادی شد. الان هم که بزرگ شده‌اند.»

اما این حس تنها از طرف بچه‌ها نبود « خودم هم اوایل کارم حس خوبی به کارم نداشتم. برایم سخت بود. ما از بالا به پایین افتادیم و این طبیعی نبود که خیلی زود به این وضعیت عادت کنیم. البته الان دیگر برایم فرقی ندارد که مردم چه فکری درموردم می‌کنند. الان کارم را دوست دارم.»

عصبانی شدم چهارراه گلشن را بستم

مریم درباره رفتار راننده‌های مرد در خیابان در مواجهه با رانندگان زن می‌گوید:« رفتار راننده‌های مرد تاکسی‌دار با زن‌ها خوب نیست. من همیشه قبل از اینکه ماشینم را جایی پارک کنم از آنها اجازه می‌گیرم.» مریم از آزار و اذیت راننده‌های شخصی در خیابان هم گله می‌کند و می‌گوید: «پارسال تاکسی نو گرفته بودم و خیلی حواسم بود که خدای نکرده خط نیفتد. در میدان انقلاب ایستاده بودم که یک ماشین شخصی به من زد و رفت. عصبانی شدم و تا سر جمهوری دنبالش رفتم و چهارراه گلشن را بستم. چراغ راهنمایی سبز شده بود اما ماشین‌ها نمی‌توانستند حرکت کنند چون من راه را بند آورده بودم. همه بوق می‌زدند و عصبانی به من اعتراض می‌کردند. راننده ماشینش را دوباره به من زد، بیشتر عصبانی شدم و از ماشین بیرون رفتم و یقه‌اش را گرفتم. مردم آمدند و ما را جدا کردند و از من حمایت کردند. راننده برایم خط و نشان کشید و در نهایت رفت. البته الان خیلی صبورانه‌تر رفتار می‌کنم. اگر مزاحمم شوند ماشین را گوشه‌ای پارک می‌کنم. کمی می‌نشینم تا اعصابم سر جایش بیاید و دوباره حرکت می‌کنم.»

مریم روزی 12 ساعت در خیابان‌های تهران کار می‌کند. از ساعت 6 صبح تا 6 بعدازظهر. هم تاکسی تلفنی است و هم راننده کارپینو. می‌گوید: «تابستان‌ها که سرویس مدارس ندارم ساعت یک به خانه می‌روم و استراحت می‌کنم اما در طول سال تحصیلی ظهرها هم درگیر کارم. ساعت 12 تا 4 بعدازظهر زمانی است که باید بچه‌ها را به خانه برسانم. جلوی مدرسه همان وقتی که منتظر بچه‌ها هستم ناهارم را می‌خورم.»

چرا شوهرت کار نمی‌کند؟

برخورد مسافرها با رانندگان زن بسیار کنجکاوانه است. مریم از این رفتار ناراضی است. چون همه توقع دارند او سفره دلش را باز کند و از زندگی شخصی اش بگوید. از اینکه چرا مجبور شد راننده تاکسی شود. می‌گوید:« تمام مسافرهایی که سوار تاکسی من می‌شوند بدون استثنا زن و مرد از من می‌پرسند شما که خانم هستی چرا راننده تاکسی شدی! ای کاش بپذیرند که کار، کار است و این برای خانم و آقا فرقی ندارد. دیگر یاد گرفته‌ام چه جوابی به آنها بدهم که سکوت کنند. می‌گویم همسرم هم تاکسی دارد و با هم کار می‌کنیم. اگر این جواب را ندهم سوال‌های بعدی را می‌پرسند. راستش را بخواهید کلنجار رفتن با آدم‌ها در تاکسی گاهی سخت است.»

مریم علاوه بر کار در کارپینو، سال‌هاست که راننده سرویس بچه‌های مدرسه استثنایی است و این کار را بسیار دوست دارد و از آن راضی است:« الان در مدرسه کوشا (مدرسه کودکان استثنایی در نازی آباد) بچه‌ها را جابه جا می‌کنم و بیشتر وقتم با این بچه‌ها می‌گذرد و برایم خیلی لذت بخش است. روزهای اول برایم خیلی بود. این بچه‌ها بیشتر مشکل جسمی دارند اما درس‌هایشان عالی است و خوش برخورد هستند. من هر هفته 5شنبه‌ها یکی از بچه‌ها را با خودم به بهشت زهرا سر مزار پدرش می‌برم. دوتایی با هم دوساعتی را می‌نشینیم و گپ می‌زنیم. من این کار را برای پول نمی‌کنم. با مسافرهای کوچکم خوشَم. یادم می‌آید سال گذشته یکی از بچه‌ها بستری شده بود و با بقیه بچه‌ها به ملاقاتش رفتیم.» او خاطره دیگری را از دوران کاری‌اش در سرویس مدرسه تعریف می‌کند:« من سرویس بچه‌های پیش دبستانی را بیشتر می‌گرفتم چون واقعا این بچه‌ها شیرین و مهربان هستند. یادم می‌آید چند سال پیش نزدیک 3 روز ماشینم خراب شده بود. آن چند روز یکی از همکارانم را می‌فرستادم تا بچه‌ها به مدرسه ببرد. بعد از اینکه ماشین درست شد و برگشتم سر کار، یکی از پسربچه‌ها همین که سوار ماشینم شد یک 50 تومانی مچاله شده را به من داد و گفت: بفرمایید. گفتم این برای چیه؟ گفت ماشینت خراب شده این پول را بده تا ماشینت را برایت درست کنند. اشک‌هایم سرازیر شده بود. از مادرش شنیده بود که ماشینم خراب شده پول تو جیبی‌اش را آورده بود که من ماشینم را با آن درست کنم. خیلی لذت‌بخش بود.»

مریم از رابطه خوبش با مسافرها می‌گوید:« همه فکر می‌کنند راننده تاکسی مسافر را به مقصد می‌رساند و تمام! اما خیلی وقت‌ها روابط دوستانه‌ای بین ما و مسافر شکل می‌گیرد. مسافری داشتم که همسن پسرم خودم هست. چند وقت قبل زنگ زد که چرا حال پسرت را نمی‌پرسی. بعد هم خبر داد که مجددا پدر شده و می‌خواهد با همسر و فرزندش برود سر خاک پدرش. ساعت 5 بعدازظهر با هم رفتیم بهشت زهرا. با بچه بزرگترش بازی کردیم، نقاشی کشیدیم، مزار را شستیم. چند ساعتی ماندیم و برگشتیم.»

روی خوش زندگی

مریم درباره دخل و خرج روزانه‌اش از جابه‌جایی مسافرها می‌گوید:« من به طور متوسط به غیر از سرویس مدرسه روزانه 150 هزار تومان کار می‌کنم.‌ طمع نمی‌کنم. هر وقت 150 هزار تومان را کار کنم بر می‌گردم خانه. گاهی اول صبح مسافر، ماشین در اختیار می‌گیرد و ظهر بر می‌گردم خانه. گاهی هم نه.» از کارش در تاکسی آنلاین می‌گوید. اینکه از سال 95 جزو اولین رانندگانی بوده که عضو تاکسی آنلاین بوده. در اولین کلاس آموزش رانندگان هم حضور داشته. جلسات منظمی با مدیران این شرکت داشته و هر جا هم بتواند همکارانش را به کار دعوت می‌کند. می‌گوید می‌گوید حس می‌کنم به اینجا تعلق دارم. به خصوص الان که شرایط کاری بهتر هم شده و اگر با همین فرمان هم جلو برود خیلی بهتر است و همه ما تاکسی‌دارها می‌توانیم اینجا کار کنیم.

حالا انگار زندگی روی خوشش را به مریم نشان داده. از سال 95 در تاکسی آنلاین کار می‌کند. ماشین جدید گرفته، بچه‌هایش را سرو سامان داده و 7 سال دیگر هم بازنشست می‌شود. می‌گوید:« من در زندگی خیلی مشکل داشتم اما همیشه سعی کردم روحیه‌ام را حفظ کنم. هر وقت می‌رسم خانه شام را درست می‌کنم و می‌نشینم جلوی تلویزیون و می‌گویم خدا را شکرت که همین سقف را دارم.»