-
نخ تسبیح را حفظ کنیم
روایتهاصدای بوق ممتد تبسنج، آغاز وضعیت قرمز را هشدار میداد. پسرم را روی دست گرفتم و ساکش را روی شانه. دلم را پیش بچهها گذاشتم و نگاه لرزان را به همسر دوختم. بغضم را قورت دادم. اشکها را پشت پلک حبس کردم مبادا دل بچه ها بلرزد.
-
هدف از جنگیدن؛ چیزی برای دوست داشتن «حب الوطن»
روایتهادر بین ما مادران همیشه دغدغه تربیت فرزند چیز مهمی است. گاهی خواب را از چشممان می گیرد و گاهی لقمه را در گلو نگه می دارد. گاهی هم بادمجان در روغن را یا حتی پیراهن همسر را که اتوی رویش مانده جوری می سوزاند که تا به خودمان بیاییم دیر شده است.. عجیب است این هزارتوی پیچیده تربیت فرزند.
-
این فصل را با من بخوان از همین حالا
روایتهامعلمی بهترین شغل برای بانوان است و بانوان در معلمی بهترینند. چون زنان با تربیت نسل آینده عجینند و در خون آنهاست و تربیت با فطرت زنان بیشتر می تواند خود را اثرگذار ببیند. روایتی از معلمی را بخوانیم.
-
باور کن که این سفر «راحت» است
روایتهاهر لحظه و ساعتی را که کنار رفیق سر کنی برایت حس نمی شود. انگار اصلا از عمرت حساب نمی شود. حالا تصور کنید که یک سفر با هم باشید. سفری چند ساعته و حتی چند روزه. اصلا سختی راه به چشم نمی آید. می آید؟
-
از منزل تا بهشت زهرا به آسانی، از گلزار تا مزار شهید به سختی
روایتها۳۰هزار شهید والامقام در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرمیده اند، ۳۰هزار روایت، خاطره و زندگی که تقلیلشان به عدد بزرگترین جفاست.
-
در آن دوران بغضش را جاگذاشته | همه شان مجرد بودند الا جوادی! جواد جوادی
روایتهادر گیر و دار یادواره های جنگی که به ما تحمیل شد و ۸ سال دفاع مقدسی که توسط جوانان کشورمان ادامه داشت، یاد خاطرات و جوانی کردن آنان لبخند کوچکی روی لب می آورد اما برای هر کدام از آدمهای آن روگار، دلی مانده همچون صندوقچه اسرار. صندوقچه ای از خاطرات خوب و خنده و لبخند و یادهای بغض الود.
-
اتو، تشک، تاید | سکانسی از زندگی خوابگاهی دانشجویان
روایتهادر زندگی هرکس لحظاتی وجود دارد که دیگر بعد از آن آدم قبلی نیست! در زندگی من آن لحظه را یک بسته پدر لباسشویی رقم زد...آن هم وسط شهر غریب بین صد نفر دختر خوابگاهی!
-
موکب داری ام بد نیست | روضه جاماندگان اربعین
روایتهاپارچ خالی را برداشتم و قد یک بطری آب معدنی کوچولو تویش آب ریختم. اندازه یک قاشق پر هم تخم شربتی. گلاب و بیدمشک که می ریختم پسرکم آمد و شلوارم را چسبید که : «شبت!! همیشه تا صدای هم خوردن شربت را می شنود سروکله بامزه اش پیدا میشود. یواش گفتم : این مال باباییه. ولی یکم ازش بهت میدم. وایسا...»
-
اربعین و قصه کسب نوآورانه| فیلم
روایتهاقصه اربعین و سفر جاده های منتهی به کربلا در ایام ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ ماه صفر برای خودش روایتهای شنیدی دارد که اگر با پوست و گوشت و استخوان خود درکش نکرده باشیم، شنیدنش خالی از لطف نیست.
-
روایت مادری
بچه گنجشکها رییس می شوند | اندراحوالات تازه مادرها
روایتهااولین باری که فهمیدم جدی جدی مامان شدهام سر حلیم خوردن بود. وقتی همسرم دم غروبی پرسید« بریم عموحسین»؟! و من به نوزاد سه روزه توی تخت نگاه کردم، سردی هوای بیرون، نرفته، زد توی صورتم. لب ورچیدم و گریه کردم. به همین راحتی...
-
پشمالوی ناخوانده | اندر حکایت عذاب وجدانهای مادرانه
روایتهاتقصیر من بود بازهم. زردی روی هجده بود و باید بستری میشد. پسرک هشت روزه من باید می رفت زیر دستگاه و چند بار دیگر هم خون میداد. تقصیر من بود که خوب شیرش نداده بودم تا زردی از تنش در برود. تقصیر من که قطره فلان و بهمان داروی گیاهی را به بچه نوزاد نخورانده بودم...
-
خالد مشعل: «برایمان زیاد دعا کنید»
روایتهامحور مقاومت قائم به فرد نیست. مکتب امام خمینی (ره) با شهادت اعضا و پیروانش هر روز قوی تر از گذشته خود می شود. امروز هم بعد از شهادت «اسماعیل هنیه» شایعاتی مبنی بر اینکه رئیس دفتر سیاسی حماس، «خالد مشعل» به عنوان رهبر جدید حماس معرفی شد، در شبکه های مجازی دیده شده است.
-
حساب کتاب خدا با ما فرق میکند | تشییع پیکر اسماعیل هنیه
روایتهاآن قدر روزها سخت دارند زیاد می شوند که حرف زدن از هرکدام در کنار هم یک مقاله طولانی می شود. پنج شنبه ایران، یکی دیگر از همین روزها بود و چه آه که در دل مرور می شود.
-
بدرقه مهمان رسم ایرانی هاست | بوی خونخواهی و رایحه ظهور میآید
روایتهاامروز تشییع پیکر اسماعیل هنیه که مهمان عزیز ما بود در دانشگاه تهران برگزار خواهد شد و رهبر فرزانه انقلاب بر پیکر پاکش نماز خواهند خواند.
-
روزی که فراموش نخواهم کرد
روایتهابعضی روزها با باقی ایام عمر تفاوت دارند. بعضی خواب ها هم از خواب های همیشگی مجزااند. منی که تا چند روز دیگر فرزندم را در آغوش خواهم گرفت امروزم به گونه ای دیگر رقم خورد.
-
ندبه را تو بخوان،شیرین تر است
روایتهاسبک زندگی منتظر برای او که منتظَر است یکی از الزامات عصر حاضر است. روایت مادرانه برای یک گفتگوی ساده را در این چند جمله بخوانیم.
-
یادت باشه یه بارم به من مادر نگفتی
روایتهاهمایش شیرخوارگان حسینی یکی از جانسوزترین صحنه های زندگی مادرانی است که راهی این برنامه می شوند. آنقدر باید حواسشان به جای نشتن و شیر و خواب و نیازهای کودکش باشد که خیلی نمی توانند با روضه همراه شوند. اما این همایش برای همین است. همه همینند. همه نوزاد و کودک دارند. همه یک چیز می خواهند.
-
کاسه ای برای رفتگان| ایستگاه صلواتی کودکانه
روایتهااگر باور نکنیم باخته ایم. این کودکان اصل کار را می کنند و ما تصور می کنیم کار می کنیم. اگر در این ایام از دست کودکان لیوان شربت و چای و حلوا و بیسکوییتی گرفتید، بدانید که نذر واقعی اینهاست. نذری که از بس خالص است، قطعا قبول است. قطعا
-
از عناوین جهان مرثیه خوان مارا بس
روایتهامادری است و هزار و یک آرزو برای فرزند. چه کنیم که از مادر غیر از این نباید انتظار داشت؟ مادری که زیر پرچم سرخ اباعبدالله علیه السلام نمک گیر شده و برای رسیدن به پرچم سبز ظهور حضرت حجت علیه السلام تلاش می کند، چیزی به جز خادمی این خاندان از خدا برای کودکش نمی خواهد.
-
مادرانه؛
شکلات نمی خورم تا قلبا از مظلومان قدس دفاع کنم
روایتهاشاید یکی از عادت های روتین سبک زندگی این روزهایمان شده باشد. ما آنقدر درگیر بعضی از رفتارها شده ایم که از تبعاتش بی خبریم. هیچ از خودمان پرسیده ایم که استفاده از هرکدام از محصولات غیر ایرانی چه عوارض معنوی روی سبک زندگی ما دارد؟
-
خرده روایت هایی از انتخابات ریاست جمهوری؛
روز خوب مردم ایران
روایتهادور اول انتخابات چهاردهم رئیس جمهوری را که تمام کردیم، همه خسته بودیم. فرایند انتخابات که از مهر ۱۴۰۲ در گوش و ذهن ما می چرخید دیگر خسته مان کرده بود. پیش ثبت نام اینترنتی انتخابات مجلس، ثبت نام انتخابات، تایید صلاحیت ها و اعتراضات و روند رسیدگی به آنها، تبلیغات کاندیداهای مجلس در سرتاسر کشور، برگزاری دور اول انتخابات مجلس دوازدهم، دور دوم انتخابات مجلس که تصورمان را بر این شکل داده بود تمام شد اما چند روز بیشتر ما را در این فرایند نگذاشت که خبر شهادت رئیسی عزیز، لزوم برگزاری انتخابات دیگری را ایجاد کرد.
-
حاشیه نگاری انتخابات چهاردهم
روایت انتخاب؛ وقتی همه بیاییم
روایتهاهر بار با خودمان مرور می کنیم این غرور و غیرت ملی را . اما این بار برای یادآوری، باید حضور اقشار مختلف مردم را قدر بدانیم چون هنوز داغ «رئیسی عزیز» هنوز سرد نشده بود و مردم شهر و روستا از حزن این اتفاق مشکی را در نیاورده اند که در شرایطی ناخواسته با این سرعت پای صندوق رای آمدند.